elay- beygzadehelay- beygzadeh، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره

شیرینی زندگیمون ella

نفس زندگیمون ella .nelin

محبت واقعی کجاست

نمی دانم محبت را بر چه کاغذی بنویسم که هرگز پاره نشود برچه گلی بنویشم که هرگز پژمرده نشود برچه دیواری بنویسم که هرگز پاک نشود برچه آبی بنویسم که هرگز گل نشود وسرانجام برچه قلبی بنویسم که هرگز سنگ نشود...   - از نظر یک زن بی عیب ترین مرد دنیا پدرشه - زن ذلیل ترین مرد دنیا برادرشه - خوش تیپ ترین مرد دنیا پسرشه - مظلومترین مرد دنیا پدر شوهرشه... - خوشبخت ترین مرد دنیا شوهر خواهرشه ... - وبدترین .بی ریخت ترین وبی عاطفه ترین وبد اخلاقترین مرد دنیا همسرشه   ...
16 خرداد 1392

اندر احوالات الی از صبح تا شب جمعه

مثل خانم نشستی داری کارتون تماشامیکنی عسلی من... دختر گلم دست وصورتشو نشسته داره اصبخونه نخورده ازم خواستی برات بلال سرخ منم ...اونم دوتا ...مال منو هم خوردی ...دیگه تا ناهار چیزی نخوردی...حیف که به موقع وعده های غذایی تو نمیخوری ... دیگه خودتم عکاس شدی از کارتونایی که نگاه میکنی عکس میگیری این عکسها رو از صبح جمعه تا شب با کلی سروکله زدن با الی گرفتم ...بابایی هم شاکی ولت کنم ازت عکس نگیرم ...بابا میگه این وبلاگ واین کوچلوی منو ابزار قرار دادی وواسه خودت کار درست کردی به کارات نمیرسی وهمیشه کارات میمونه البته این نظر شخصی باباست این وبلاگ یه عالمی واسه خودش من عاشق وبلاگ الی ودوستام هستم ..   این عکس...
16 خرداد 1392

کاشکی...

ای کاش فقر وجنگ نبود ...ای کاش هیچ کودکی شب گرسنه نمیخوابید... ای کاش هیچکودکی حسرت لباسها ...غذاها...وزندگی کودکانی را که در رفاه هستند رانمیخورد...ای کاش همه کودکان دنیا راحت زندگی میکردند...   ای کاش هیچ دلی غم نداشت...ای کاش همه صورتها همیشه میخندید... ای کاش مرگ عزیزانآدم ...به تاخیر می افتاد...ای کاش دل کندن راحت بود ای کاش حسادت...کینه ...طمع ...دروغ...حقد ...خشم ...شهوت ...این هفت گناه وجود نداشت...آنوقت اینجا همان بهشتی میشد. که خدا وند وعده اش رابه ما داده است ...که اگر این صفات بد نبود بهشتی را که خدا در لابه لای این دنیا پنهان کرده است به وضوح دیده میشد ای کاش!!!!! ای کاش هر کسی یک ذره تجدید نظری...
15 خرداد 1392

روز بارانی

خودم این عکسا رو ازت گرفتم تا بزرگ شدی ببینی که داشتی تو 4 سالگی شیر و شیر کاکائو وآب میوه رو تو توی شیشه شیر میخوردی... اینم کرم کارامل که برات پختم وگذاشتم سرد شد وخوردی البته بابات به تو مجال نمیده تو خوردن این دسر اینم ژله تمشک که برات درست کردم   چند روز پیش شدید بارون میبارید ومن والی از اتاق الی بیرون رو تماشا میکردیم که چند تا هم عکس ازش گرفتم میزارم تو این پست...هر دو عاشق بارون وعاشق بوی خاک بعد از بارونیم... عزیز دلم همیشه دوست داری جلوی پنجره بشینی وبیرون رو تماشا کنی مخصوصا وقتی بارون میاد نمایی از روبروی اتاق الی با اینکه شدید بارون میبارید ولی تو عکس زیاد مشخص نیست ...
15 خرداد 1392

برای الی نازم

 - خالق من بهشتی دارد ...نزدیک وزیبا دوزخی دارد به گمانم کوچک وحقیر...ودر پی دلیلی ست که ببخشد مارا...گاهی به بهانه یک دعا در حق دیگری...شاید امروز آن روز بی دلیل باشد...دعاگویت هستم دعایم کن... ...
14 خرداد 1392

مینوسم برای تکدانه قلبم...

  برای دخترم الای مینویسم تا بماند در دفتر خاطرات تصویریت ...تا اگر روزی من نیاشم این حرفها  راگوشواره گوشت کنی تا آنجایی که توان دارم به تو خواهم آموخت تا هرگز از طرف انسانهای پست به بازی در نیایی و....همیشه از عقلت کمک بگیری نه از احساست گلپرک من...    آدم بد را هر طور که هست میتوان تحمل کرد...کاسه صبرم از آدمهایی لبریز است که با ادعای خوب بودن بدی میکنند...     خداوند اکو وانعکاس اعمال ماست ..هرچه بگویی وانجام دهی به سوی خودت برمیگردد   دلمان که میگیرد تاوان لحظه هایی است که دل میبندیم(دکتر شریعتی )   من تو را دوست دارم ...تودیگری را دوست داری ودیگری دیگری ر...
14 خرداد 1392

تقدیم به تو

اسرار ازل را نه تودانی ونه من این حرف معما نه تو خوانی ونه من از بس پسه گفتگوی من وتو چون پرده بر افتد نه تو مانی ونه من                 این زیباترین شعری هست که عاشقشم.... ...
13 خرداد 1392

من والی .بابا(روز مرد وروز پدر)

من الای :روز پدر رو به بابای مهربونم تبریک میگم ویه عالمه دوستش دارم وازش به خاطر زخماتی که برای من کشیده تشکر میکنم...   من مامانی : از همسر خوب ومهربونی که تا به امروز بالای سر ما بوده واز مانگهداری وحمایت کرده تشکر میکنم وجا داره که بگم مرد خوب داشتن هم شانس میخواد.ماهم این شانسو آوردیم.البته بابایی بیشتر شانس آورده که منو داره ویه دخملی ناز وپرعشوه بهش دادم که صبحا چشماشو وا نکرده با صدای اهنگ خیلی قرطی میرقصه اگه هم شلوار تنش باشه نمیشه باید بره دامن کوتاه تنش کنه... تا میره دامن بیاره بپوشه آهنگ تموم میشه. ودخملی همون آهنگورو میخواد وما باید حتما براش پیدا کنیم و الا کلاهمون پس معرکه ست...میخوام بگم هر دوتون رو دوست ...
12 خرداد 1392

پارک روز جمعه

روز جمعه مثل اکثر جمعه ها  با الی وبابایی رفتیم سرخاک مامان وبابام ...بعد رفتیم خرید کردیم برگشتنی به بابایی گفتم دلمون نمیخواد بریم خونه ...میریم پارک تو برو خونه بعد ١ ساعت دیگه  بیا دنبالمون ...اونم رفت خونه برای ناهار هرجمعه جوجه کباب درست میکنه ...کار من هم راحت میشه دیگه جمعه ها فقط کته میزارم ..وقتی یه ساعت دیگه برگشت دنبالمون دیدم برنج رو هم دم کرده ... وداره میره تو حیاط جوجه کباب درست کنه ... هرچی گفتم بیا وسایل ورداریم بریم تو پارک یا شاه گلی گفت نمیتونم وسایل حاضر کنم دیگه دیره بریم خونه ناهار بخوریم عصر بریم شاه گلی...منم قبول کردم ناهار رو خوردیم وخوابیدیم عصر هم حاضر شدیم رفتیم شاهگلی ...   چایی وتنق...
12 خرداد 1392